حس مادرشدن

واماادامه ...

باسلام مجدد. خب بريم ادامه داستان: بعدازاينکه اون دکتراولي سرتيروئيداذيتم کرد(بااون لحنش)،تصميم گرفتم دکترموعوض کنم.رفتم پيش يه دکترکه اطرافيانم معرفي کرده بودند.دکترنازايي بود.بالاخره جلسه اولو رفتم پيشش وبعدازانجام ازمايشها گفت تنبلي داري وبه اين راحتي هم فکرنکنم بارداربشي.شماحساب کنين بااين روحيه اي که اين دکترابه من ميدادند ميخواستن سروقت هم نتيجه بگيرم.به هرترتيب بعدازجلسه دوم گفت بايد بري آي يو آي. پيش خودم فکرکردم آي يو آي ديگه چيه؟ترسيدم.نميخواستم انجام بدم ولي بعدازکلي کلنجاررفتن باخودم وهمسرم تصميمموگرفتم ورفتم بيمارستان.روزجمعه بود.باخواهرم وهمسري رفتيم ومراحل تشکيل پرونده (هزينش 100تومن شد) انجام شده واول نمونه ي ...
31 تير 1392

روزهايي که گذشت...

سلام به همه ي عزيزان. خب بريم ادامه داستان به اينجارسيديم که بالاخره مراسم عروسي برگزارشد ورفتيم سرخونه زندگي خودمون. چون هردومون به ني ني علاقه داشتيم شروع شد.روزاميگذشت ولي خبري ازبچه نشد.کم کم داشتم نگران ميشدم.به قول معروف ازهرچه ميترسيدم به سرم اومد.1سال گذشت وخبري نشد.پيش خودم ميگفتم احتمالاهمون ماه اول ني ني مياد ولي زهي خيال باطل.شکرخداکردک که جلوگيري نکرده بودم وگرنه اين زمان انتظاربيشترميشد. بالاخره بعداز1سال رفتيم سراغ دکتراول.همون جلسه اول چنان شوکي بهم واردکرد که هنوزفراموش نکردم.فرستادازمايش وبردم براتجزيه ودکترم.باحالت ترس گفت خانم شمااگه لان ني ني داشته باشي بايدسريع سقطش کني!ازشنيدنش عرق سردي روي بدنم نشست وبي حال ر...
30 تير 1392

روزهايي که گذشت ...

بازم سلام. سلام به همه ي مامانا ويه سلام مخصوص شبانگاهي به ماماناي اينده. ميخواستم درباره روزايي که قبل ازبارداري داشتم چيزي ننويسم ولي گفتم بذاربنويسم وشايد بتونم يه ذره بچه هايي که منتظرن رواميدوارکنم. و سرگذشت من اين چنين بود که: اخراي سال 87بود. من درحال تحصيل ودانشجوبودم.ترم دوم شيمي دانشگاه ازاد.يادمه چقدردرس خوندم که برم دانشگاه دولتي ولي قسمتم نبود ورفتم دانشگاه ازاد.روزهاارپي هم ميگذشت ومهربه ابان و...تارسيدبه اسفند.مثل اکثردختراهم درسموميخوندم وهم نيم نگاهي به گذشت زمان داشتم ولي اگه دروغ نگم اصلا توفکرازدواج نبودم. يادمه که اخراي ماه صفربود که يکي ازهمسايه ها(که بعداشدمامان شوهرم)اومدخونمون وشروع کرداحوال همه روگرفتن.زيا...
28 تير 1392

روزانه

سلام. حال دوستاي خوبم چطوره؟ايشالاهرجاهستين ايام به کامتون واتفاقات بروفق مرادتون باشه منم شکرخداخوبم.يه مشکل دارم ونميدونم طبيعيه يانه که اونم اينه که خيلي ميخورم(نسبت به قبل).شوشوميگه بخورولي به اندازه.ميگه اينطوري به معدت هم فشارمياري وعواقب بعدي داره.خب چکارکنم دست خودم نيست. ايشالااون دوستايي که منتظرن به زودي اين روزاروتجربه ميکنن. اون عزيزايي هم که باردارن برام دعا کنن که اين روزاي حساس اوليه هم به خيربگذره. قربون همه ي شما پريا.
25 تير 1392

به نام افريننده

سلام. سلام به همه ي دستاي گلم که دارين اين مطلبوميخونين. خيلي خوشحالم که تونستم براخودم وشوشووني ني يه جايي بسازم تايادگاربمونه. من امروزتقريباشدم 2ماهه.يعني 2ماهه که ني ني خوشگلم به لطف خدا ودعاي دوستاي گلم وبعداز3سال انتظاراومد. ازروزاي انتظارنميگم که سعي کردم فراموش کنم. اون دوستايي که مامان شدن که خداروشکروبرامنتظرادعاکنن واون عزيزايي که منتظرن ايشالااابه حق ماه رمضان خدابه زودي مراددلشون روبده. اين اولين مطلبم بود وسعي ميکنم که هروقت تونستم بيام وبراتون ازاين روزابگم. دراخرهم ازهمه ي دوستاي خوبم به خصوص طهورا وفرسابه خاطراينکه هميشه به يادم بودن تشکرميکنم.
24 تير 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حس مادرشدن می باشد